نقد فیلم جوکر – گاتهام، دیوانهتر از همیشه

در برداشت جدید تاد فیلیپس از داستان دلقک شاهزاده جنایت در داستان بتمن، جوکر، خواکین فینیکس، نمایشی لایق گرفتن جایزه اسکار را به نمایش میگذارد. این فیلم در جشنواره ونیز سال جاری برای اولین بار روی پرده رفت.
ساختن یک فیلم درباره جوکر، درست هنگامی که به نظر، اعلام هر بازیگری در نقش جوکر درست نبود، حرکتی بسیار بزرگ توسط DC بود. فیلمهای بسیار زیادی درباره ابرقهرمانها ساخته شده است و البته برداشتهای پستمدرنی از فیلمهای ابرقهرمانی انجام گرفته است. ما آن قدر شاهد مرگ پدر و مادر بروس وین بودهایم که دیگر مانند شاهد عینی آن اتفاق هستیم تا مخاطبش. در مورد جوکر، سزار رومرو نشان داد که این شخصیت چه پتانسیلی میتواند در فرمت سینما داشته باشد؛ جرد لتو بسیار زود فراموش شد؛ جک نیکولسن طوری نقش او را بازی کرد که انگار در حال بازی بخشی از زندگی خودش است و هیث لجر با کاوش عمق عجیب شخصیتی جوکر توانست پس از مرگش اسکار بهترین بازیگر را به خاطر آن کسب کند. اما فونیکس روح جدیدی به شخصیت جوکر داده است. شخصیتی چنان عمیق که پیچیدگی، بیرحمی و تغییرات ظاهری و فیزیکیاش، جایی برای شک باقی نمیگذارد که فینیکس میتواند چند جایزه مختلف را در فصل جوایز از آن خود کند. جوکر میتواند یکی دیگر از نمایشهای زیبای او در کارنامه درخشانش باشد.

آرتور فلک (با بازی فینیکس) دلقکی اجارهای است که در سراشیبی سقوط قرار دارد. او با لباس مبدلش تابلویی را در دست دارد و آن را تکان میدهد که یک حراجی را تبلیغ کند تا این که چند اوباش جوان این تابلو را از او میدزدند و او را کتک میزنند. این تنها یکی از اتفاقاتی است که برای آرتور پیش میآید. او با مادر پیرش، پنی (با بازی فرانسیس کانروی)، زندگی میکند. زنی متوهم که برای توماس وین (با بازی برت کولن)، رییس سابقش که فکر میکند قرار است به آنها کمک کند، نامههایی تکراری میفرستد. آرتور و مادرش شبها با یکدیگر برنامه مورای فرنکلین (با بازی رابرت دنیرو) را تماشا میکنند و آرتور درباره موفقیتش به عنوان یک استندآپ کمدین و همراهی مردی که تحسینش میکند، رویاپردازی میکند.
فلک رویاهایی درباره تبدیل شدن به یک استندآپ کمدین دارد ولی از افسردگی و ناخویشتنداری عاطفی رنج میبرد. این بیماری او با خندههای ناگهانی و بدون توقف که با شرایط اصلا جور نیستند، بروز پیدا میکند. جوکهای او در مورد بیپرواییها یا جملاتی کپی شده از دیگر هنرمندان است. برای بدتر شدن اوضاع، شهر گاتهام با هجوم زبالههای خیابانی، خشونت بیاندازهاش و اختلاف طبقاتیاش، محیطی متخاصم است که هرکس را به دیوانگی میکشاند و محیطی مناسب برای عاشقان جرم و جنایت است.
فیلم در ادامه چیزی جز از هم پاشیدگی و جنون را به تصویر نمیکشد. فینیکس خیرهکننده است. در حالی که به شکل دردناکی لاغر است، مکررا با کتک خوردن روبرو میشود. صورتش غمزده اما به شکل سادهانگارانهای امیدوار است. قهقهه او به دلیل جنون شادیآور شرورانهاش نیست. بلکه به دلیل ناتوانی او در برقراری ارتباط با دیگران است که به شکل آزاردهندهای برایش دردناک است. وقتی به یک باشگاه کمدی میرود، به تمام جوکهایی که اشتباه بیان شدهاند میخندد. علاقه او به سوفی دومند (با بازی زازی بیتز)، دختر همسایه آرتور، تنها نقطه روشن امیدوارکننده زندگی او است. اما این احساس بیش از اندازه برای آرتور خوب است و همه چیز از بین میرود. علیرغم این که مادرش به او لقب «هپی» (به معنای خوشحال) را داده است، آرتور ادعا میکند که در تمام طول زندگیاش حتی یک ثانیه خوشحالی را تجربه نکرده است. وقتی در نهایت او میشکند، از قتلهای ابتداییش به عنوان عملی در راستای مبارزه طبقاتی توسط طبقه سرخورده جامعه استقبال میشود و شهری که از پیش هم نشانههای آشوب در آن مشخص بود، به نقطه جوش خود میرسد.

به عنوان فیلمی که اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد را تصویر میکند، فیلیپ به فیلمهای پادشاه کمدی و راننده تاکسی مارتین اسکورسیزی ادای دین میکند. دقت فیلیپس به فیلمهای قدیمی تحسینبرانگیز بوده و نشانههایی از فیلمهای سرپیکو و ارتباط فرانسوی را نیز در جوکر شاهد خواهیم بود. در حالی که نمایش فینیکس نیم نگاهی به ترویس بیکل و روپرت پاپکین انداخته است، اما او و فیلم، همه چیز را منحصر به فرد میکنند. نمیتوان جوکر را استقبال هنری در نظر گرفت. بلکه جوکر نگاهی گذرا و مخاطبپسند به مطالعات روانی است. آرتور یک اینسل است. رنج او به خاطر بیماری و آسیبهای روانیای است که نمیتواند کنترلشان کند و خشم روزافزونش به خاطر دنیای مملو از نابرابریای است که هر چه میگذرد، او را بیشتر اذیت میکند. همه اینها در کنار نبود وحشیانه همدلی و همدردی، او را به جوکر تبدیل میکنند.
فیلیپس و کسی که او را در نوشتن این فیلم همراهی کرده است، اسکات سیلور، به شکل رادیکالی خانواده وین را متفاوتتر از چیزی که در دنیای دیسی معمول است نشان میدهند. اما جوکر در هیچکدام از دالانهای دنیای کمیکهای دیسی اتفاق نمیافتد. جوکر مانند مطالعه شخصیتی است که به طور دردناکی واقعی طراحی شده است. فیلمبرداری لاورنس شر، غنای رنگی و مرسوم سینمای دهه هفتادی را به فیلم اضافه میکند. تقریبا تمام صحنهها، بوی گند شهر را به مشام میرساند. ترکیبی از زائدههای زیستی، فرآوردههای نفتی، غذاهای خیابانی و بوی بد ضدعفونیکنندهها در تمام صحنهها محسوس است. یکی از بهترین موسیقیدانهای فعال در سینما، هیلدور گودنادوتیر ایسلندی، یکی دیگر از بخشهای خیرهکننده فیلم را با ترکیبی از سبکهای راک و پاپ مرسوم در دهه هفتاد و هشتاد رقم میزند.
چیزی که در جوکر شاهدش هستیم، ساختار مشتاقانهای از دیوانگی است. جوکر در استعاری بودن و نشان دادن دیوانگیهای سیاسی زمان حال نیز خوب کار میکند. دنیایی که در آن ظلم طبقه غنی به عصبانیت مردم عادی منجر میشود. هر چه بیشتر در فیلم پیش میرویم، وحشت موجود در فیلم بیشتر میشود و خشونت – اگرچه محدود به چند حادثه – شکلی واقعیتر و شوکهکننده به خود میگیرد. لحظات درخشان طنزی نیز در فیلم وجود دارد – همانطور که از کارگردان فیلم هنگاوور انتظار دارید – اما در جوکر مرز بین طنز مسخره با شوخیهای عجیب و تلخ، بسیار باریک است و جداکردن این دو نوع شوخی، گاهی در فیلم سخت میشود. همین موضوع سبب میشود که فیلم جوکر، شبیه یک فیلم بر پایه کمیکبوکها نباشد.

جوکر به هملت آمریکایی تبدیل شده است. نقشی که بازیگران مختلف آن را بر عهده میگیرند تا قدرت خود را در بازی نشان بدهند. جوکر دچار تغییرات شخصیتی زیادی شده است و همین تغییرات، نشاندهنده گذر زمان هستند. چیزهای زیادی در مورد فیلم هستند که این نقد که همین الآن هم به اندازه کافی طولانی شده است نمیتواند آنها را به خوبی توضیح بدهد. مثلا توصیف تصویری که از افسردگی و بیماریهای روانی ساخته میشود، بسیار سخت است. اما این موضوعات در آینده سبب شکل گرفتن بحثهای زیادی در رابطه با فیلم جدید تاد فیلیپس خواهند شد. ما باید برای مدت زیادی در مورد جوکر حرف بزنیم. فینیکس نمایشی استادانه در فیلمی دارد که حرفهای زیادی برای گفتن دارد و میتوان گفت که پتانسیلهای یک شاهکار را از خود نشان میدهد.
جدیدترین رندر آیفون ۱۶ پرو را در رنگ طلایی ببینید
نقد و بررسی انیمه سینمایی وایولت اورگاردن
۱۰ قهرمان کودک محبوب دنیای انیمه
پاساژ علاءالدین مرکز خرید گوشی یا مرکز کلاهبرداری از مشتریان!