بررسی انیمیشن Soul؛ نوازندهی جاز جان دوبارهای به پیکسار میدهد!
در این انیمیشن مبتکرانه، جیمیفاکس، نوازنده جاز را گرفتار در دنیایی میبینیم که روح انسانها آنجا در حال رفتوآمد هستند.
زمان انیمیشن در حدود ۱۰۰دقیقه میباشد و تکتک این لحظات آن حساس و دلپذیر هستند. Soul بسیاری از سوالات بیپاسخ ما در دوران کودکی را حل میکند. سوالاتی که بسیاری از ما در دوران کودکی، شب ها بهخاطر آنها بیخواب میشدیم. سوالاتی مانند چرا من وجود دارم؟ زنده بودن چه فایده ای دارد؟ پس از مرگ چه اتفاقی میافتد؟
کمتر اتفاق میافتد که یک فیلم، چه برسد به یک کارتون، به چنین دنیای ماورالطبیعه، عمیق و بالقوه ترسناکی دست یابد. سازندگان این انیمیشن با پذیرش ریسکی بزرگ و قابلتوجه، توانستند یک دنیایخیالی و اتفاقاتی جالبتوجه در مورد دنیای پس از مرگ خلق کنند. دنیایی که روح انسانها در مسیر ورود به زندگی و خروج زندگی از آن عبور میکنند. این دنیا مثل یک قلمروی درخشان و بینظیر به تصویر کشیده شده. Soul به کارگردانی پیت داکتر و کمپ پاورز و فیلمنامه ای که توسط مایک جونز نوشته شدهاست، بیانگر فصل جدیدی از گسترش واقع گرایی در شرکت فیلمسازی پیکسار است.
یک فیلم نیویورکی
روح فیلمی دربارهی مرگ، موسیقی جاز، آرزوها و محدودیتهای انسان است. همچنین یک فیلم نیویورکی است. به همین دلیل، یک شلوغی و هرجومرج مختص به شهرهای بزرگ را در این فیلم مشاهده میکنیم. هرجومرج در این شهر به کمک چیزهایی مانند، بوق زدن ماشینها، متروهایی شلوغ و مملو از جمعیت، برش های پیتزا، آرایشگاهها ، شلوغی پیادهروها، کالسکهها و تاکسیهای زرد و غیره به تصویر کشیده شده. همهی چیزهایی که قبلاً از آنها شکایت میکردیم و ناامیدانه از احتمال حلشدن آنها صحبت میکردیم، در این فیلم به صورت زیبا و درخورتوجهی ترسیم شدهاند و یک فضای زیبا و شیرین برای بینندگان بهوجود آوردهاند.
مانند سایر فیلم های پر زرقوبرق نیویورکی، این فیلم شما را دعوت میکند تا تقاطعها و ویترین فروشگاهها را ببینید و جغرافیای ترسیم شده در فیلم را با جغرافیای واقعی شهر خود مقایسه کنید. بخشی از تلاش پیکسار در طول سالهای اخیر، از بین بردن فاصله بین انیمیشن و سایر فیلمهای سینمایی بودهاست، و صحنهها آنقدر طبیعی طراحی و تدوین شدهاند که در طول تماشای فیلم، مخاطبین تصور میکنند که صحنههای مربوط به شهر نیویورک در انیمیشن “روح” با نور طبیعی فیلمبرداری شدهاند.
همه چیز در این انیمیشن، بهصورت زیرکانهای با فضای معنوی فیلم، تطابق و همخوانی دارند. علیرغم به تصویر کشیدن یک زندگی بینظم شهری، بسیاری از صحنهها حس و حالی معنوی دارند. حتی در نورپردازی آپارتمان جو گاردنر، این موارد بهصورت موشکافانه رعایت شدهاند.
در Soul چه میگذرد؟
شخصیت اصلی این فیلم، جو گاردنر با صداپیشگی جیمی فاکس، یک معلم موسیقی است که از دوران کودکی رویای اجرا در یک سالن بزرگ موسیقی در میان انبوهی از تماشاگران به عنوان یک نوازندهی حرفهای را در سر داشته. اما برخلاف میلباطنی و استعداد و توانایی بینظیر او در موسیقی، هرگز حتی به آرزوهایش نزدیک هم نشده. دلیل این عدم موفقیت را در ارتباط او با مادر سالخوردهاش پیدا میکنید. جو پدر خود را در کودکی از دست داده است و همیشه بهدنبال جلب رضایت مادرش بوده. به همیندلیل هرگز تلاشی برای تحقق اهدافش نکرده. ماجرا حتی تا آن جا پیش میرود که او از ترس عصبانیت مادرش برای پذیرفتن یک پیشنهاد بینظیر مردد و دو دل است. اگرچه که شاید در نگاه اول این داستان کمی کلیشهای و تکراری به نظر برسد اما نحوهی برخورد داستان و پردازش قصه به طرز شگفتانگیزی نوآورانه و جدید است. گروه سازندگان فیلم روح از یک زاویه دید بسیارجالب به این مسئله نگاه کردهاند.
فیلم دو نیمهی کاملا متفاوت و متضاد دارد و مخاطبان در اواسط فیلم شوکه میشوند. پیچوتاب بزرگ که یک روز عالی را به یک آشفتگی و اوضاع وخیم میرساند. در سکانس ابتدایی، جو پس از تلاشهای فراوان، سرانجام پیشنهاد کار دائم در مدرسه بهعنوان معلم موسیقی دریافت میکند. جو با یک خواننده موسیقی جاز بهنام Dorothah Wiliams با بازی آنجلا باست ملاقات میکند. این خوانندهی سرشناس به او پیشنهاد کار بهعنوان نوازنده در گروه خودش را میدهد. این نیمهی خوشایند فیلم است. تا این لحظه، شخصیت اول فیلم به یک قدمی آرزوهایش رسیده. اما ناگهان همهچیز تغییر میکند. یک اتفاق ساده که بسیار کودکانه نیز به نظر میرسد، مثل یک سیل همهی خوشیهای جو را همراه با خودش میبرد. جو در حال عبور از خیابان درون یک چاله میافتد. این اتفاق زیاد بد بهنظر نمیرسد تا آنجایی که جو را در یک فضای عجیب میبینیم، فضایی کیهانی شبیه یک سیارهی دیگر. ضربه اصلی آنجا به مخاطب وارد میشود که تماشاچی متوجه این موضوع میشود که جو در کما به سر میبرد و روح جو پس از سقوطی تقریباً کشنده، برای اعزام به دنیای پس از مرگ، به فضایی بالاتر منتقل شدهاست و در انتظار فرارسیدن لحظه مرگ است. در واقع یک سرسرای کیهانی با یک راهرویطولانی، جایی که روح ها قبل از اینکه به سمت نور سفید بروند، در یک صف قرار میگیرند. جو برای پایان آماده نیست بنابراین در جهت دیگری فرار میکند. از پیادهرو میافتد و در نهایت به یک منطقه با رنگ روشن و برزخی وارد میشود.
این محیط برزخی قوانین و رویههای خاص خودش را دارد و بخشی از یک اکوسیستم معنوی بزرگتر است که در آن اتفاقات خاصی برای روح انسانها قبل از ورود به این دنیا باید رخ دهد. شخصیتهایی که در این دنیای برزخی هستند باید دائما روحها را نظارت کنند.
هدف از این مربیان و این محیط برزخی، تربیت روحها است تا آنها بتوانند “جرقه ای” را کشف کنند که آنها را به سمت زندگی شاد و مثمرثمر در زمین سوق دهد. جو عمدتاً به دلیل تمایل به پرهیز از نورسفید و میل به بازگشت به زمین بهنوعی (و اجرای آن نمایش شگفتانگیز که تمام عمرش منتظر بودهاست) همواره در حال پنهان شدن است. بنابراین او برای فرار مجبور میشود هویت یک روانشناس تحسین شدهی سوئدی را بدزدد و خودش را به عنوان یک مربی جدید در دنیای برزخی جا بزند. جو وظیفه هدایت روح شماره ۲۲ را برعهده دارد. ۲۲ شخص بدبینی است که مشاورهی برخی از بزرگترین چهرههای تاریخ را رد کرده است، از جمله کارل یونگ و آبراهام لینکلن. آیا جو می تواند این رویه را تغییردهد و به او کمک کند تا هدف خود را پیدا کند؟
همانطور که گفته شد، یک پیچوتاب کمیک جالب در نیمه راه فیلم وجود دارد که “روح” را درست زمانی که در حال تبدیل شدن به یک فیلم خستهکننده است، زنده میکند. در راه هدایت ۲۲ برای رسیدن و یافتن استعداد و علاقهاش، جو نیز مجبور میشود تا دوران زندگی خود روی زمین بهعنوان یک معلم موسیقی را مرور کند. نگاهی دوباره به زندگیاش بیندازد و لحظات ارزشمند خود را دوباره بررسی کند. این بررسی ها جو را با یک سوال مهم و بیجواب روبرو میکند. آیا او در طول دوران حضورش برروی زمین فردی ارزشمند، مثمرثمر و موفق بوده؟! او آنطور که باید دوستان زیادی پیدا نکرده و اشتیاق خودش درمورد آرزوی کودکیاش مبنی بر تبدیل شدن به یک هنرمند موسیقی جاز را برای رسیدن به زندگی عادیتر به عنوان یک معلم نادیده گرفته (مادر جو، با صداپیشگی فیلیسیا راشد، از موسیقی او حمایت نمی کند و مخالف آن است).
نکتهای نه چنداندرخشان در این انیمیشن، آن است که در میانههای فیلم، شخصیت جو در حال بازگشت به زمین، به جای ورود به بدن خودش وارد جسم یک گربه میشود. تجسم روح یک انسان در یک بدن دیگر بهخصوص در شکل یک حیوان کمی تکراری است. این ایدهای است که بارها آن را در انیمیشنهای دیگر دیدهایم. در نقطه مقابل روح شماره ۲۲ که از زندگی روی زمین متنفر بوده براثر یک اتفاق وارد جسم جو میشود. ورود به جسم یک انسان این فرصت را به او میدهد تا دنیای جدیدی را تجربه کند. شماره ۲۲ با چشیدن طعم پیتزا، صحبت با یک نوازندهی خردسال، ارتباط با مسافرین مترو، لمس برگ درختان و دیگر چیزها کمکم به زندگی علاقمند میشود. این اتفاقات دید او نسبت به زندگی را تغییر میدهند. او که یک روح سرسخت، بدبین و فراری از زندگی بوده، به یک روح مشتاق تبدیل میشود. تقابل حسهای کنجکاوی و لجبازی شماره ۲۲ و درماندگی جو که برای رسیدن به آرزوهایش در جسم یک گربه چاره ای جز همکاری با شماره ۲۲ ندارد، اتفاقات جدید را در داستان فیلم رقم میزند.
فیلم در جستجو و تلاش است تا یک مفهوم و تعریف جدید از استعداد و موفقیت را به مخاطب خود ارائه دهد. تقابل تمایل جو برای اجرا در یک باند موسیقی و مخالفت مادرش با ترک شغل معلمی، یک سوال بزرگ در ذهن مخاطب ایجاد میکند. در همین حین یک پیام پرمفهوم و روشن نیز به تماشاچی منتقل میکند. جو وقتی در حال آموزش به شماره ۲۲، نگاهی به زندگی شخصیاش میاندازد متوجه میشود که به هیچوجه شاد و خوشحال نبوده. با گذراندن وقتش در شغلی که به آن علاقه نداشت فرصت ارزشمند خود برای زندگی را تلف کرده است. فیلم یک تعریف اسرارآمیز از خوشحال بودن و رضایت از شغل را ارائه میدهد. با یک یادآوری از دوران کودکی، جو پدرش را بهخاطر میآورد که به او میگوید، هنگامی که از کاری لذت میبری، دیگر جسم تو آن کار را انجام نمیدهد، بلکه روح توست که در حال انجام دادن آن کار است.
پارادوکس روح
مثل دیگر آثار پیکسار Soul هم به پارادوکس خودش آگاه است. به داستان اسباببازیها فکر کنید که یک داستان حماسی با روحی انسانی در مورد اسباببازیهاست. Inside Out هم همینطور است؛ یک قصهی پرشور دربارهی غم و اندوه! حالا روح یک هشدار جاهطلبانه علیه جاهطلبیست! جری توضیح میدهد که روح یک جرقهی منحصربه فرد دارد که آن را به زمین میفرستد. جو و ۲۲ اینطور فکر میکنند که هرکس یک هدف خاص دارد. این اشتباهیست که نتیجهاش یک رقابت ایدئولوژی حرفهای میشود که فیلم نمیتواند آن را نادیده بگیرد.
با این وجود ویژگیهای دیگری هم در این فیلم وجود دارد که میتوان گفت آن را تبدیل به تمام آن چیزی میکند که یک اثر هنری میتواند باشد. “سول” تلاش میکند با تمام چهارچوبها و الزامات صنعت سرگرمی و تجاری کنار بیاید و در کنار آن تبدیل به فیلمی ماندگار شود؛ چیزی غیر از یک فیلم بزرگ یا شاهکار انقلابی در زمینهی فناوری. روح فیلمی ظریف است. مانند قطعهای موسیقی که به تک تک نتها توجه خاصی نمیکند اما ترکیب مهارت و احساس آن را به قطعهای خاص تبدیل میکند.
Soul یکی از شانسهای اصلی دریافت اسکار برای بهترین انیمیشن سال ۲۰۲۱ است. به عقیدهی بسیاری این انیمیشن جان دوبارهای به کمپانی پیکسار داده. در آخر ایده و داستان این فیلم بهعلاوهی جلوههای تصویری آن بهاندازهای جذاب هستند که شما را برای ۱۰۰ دقیقه پای تلویزیون بنشانند.
۱۰ قهرمان کودک محبوب دنیای انیمه
پاساژ علاءالدین مرکز خرید گوشی یا مرکز کلاهبرداری از مشتریان!
شرکت رایان پژوه پاسارگاد rpp.me کلاه بردار بزرگ دارای نماد اعتماد
فروشگاه کلاه برداری به نام ( آتاری ایران )