نقد و بررسی انیمه آنوهانا، گلی که آن روز دیدیم
بسیاری از انسانها کودکی عادی و سادهای دارند و خیلیوقتها بدون وجود یک ضربه روحی، مسیر نسبتا سالمی را تا بزرگسالی طی میکنند. طبعا برای این دسته از افراد مرور گذشته، هرچقدرهم خاطرات بدی داشته باشد، شادیآور و دوستداشتنی است. اما عدهای دیگر چطور؟ کسانی که ناخواسته در کودکی درگیر یک تروما میشوند و آسیب بزرگ آن تا ابد در زندگیشان میماند. اگر آنها نتوانند گذشته را رها کنند، چه میشود؟ اگر پر از خاطره و احساساتی باشند که بدون احساس گناه نتوانند آنها را مرور کنند، باید چه کنند؟ اگر زندگیشان همچنان تحت کنترل تروما باشد، چه میشود؟ این پرسشهایی است که انیمه آنوهانا آنها را دنبال میکند.
انیمه Anohana: The Flower We Saw That Day، داستان یک گروه دوستانه شش نفره است که خود را «ابر محافظان صلح» مینامند و جینتا یادومی ملقب به جینتان، سردسته گروه است. این گروه شش نفره روزهای خوبی را در مخفیگاه خود میگذرانند تا در حادثهای یکی از آنها میمیرد. گروه با مرگ میکو هونما، ملقب به منما، از هم پاشیده میشود. جینتان که بهخاطر این واقعه دچار ضربه روحی میشود، اندکی بعد با مرگ مادرش از جامعه کنارهگیری میکند. داستان از زمانی شروع میشود که جینتان دبیرستانی است، با پدرش زندگی میکند، مدتهاست که مدرسه نرفته و تمام روز را مشغول بازیکردن در خانه است. در یکی از روزهای تابستان، شبح منما که حالا هم سن و سال جینتان است، ظاهر میشود. روزهای اول، جینتان گمان میکند که از تنهایی زیاد خیالاتی شده است، ولی به مرور حضور منما را باور میکند. منما درخواست دارد تا آرزوی فراموش شدهاش را برآورده کنند تا او بتواند از این دنیا برود. شرط این مساله، دورهم جمعشدن دوباره گروهی است از هم پاشیده شده.
بررسی داستان انیمه | نقد و بررسی انیمه آنوهانا
این انیمه داستان گروهی از دوستان است که درگیر یک ترومای مشترک هستند و با این که کلا یازده قسمت دارد، بهخوبی میتوانیم اثر این حادثه دردناک را در شخصیت و زندگی هر یک از آنها ببینیم. در مواجهه اولیه با شخصیتها در بزرگسالیشان، شاید اینطور بهنظر برسد که نسبت به کودکیِ خود، شخصیت متفاوتی دارند ولی هرچه داستان جلوتر میرود، جنبههای شخصیتی مشابه با کودکی هریک رو میشود. البته به بحث شخصیتهای انیمه در بخش شخصیتپردازی بیشتر میپردازیم و در این بخش فقط در حد یک اشاره از آن حرف میزنیم.
دور هم جمعکردن پنج آدم متفاوت کار بسیار دشواری است. درابتدا، وقتی مخاطب چیزی نمیداند، بهنظر میرسد که آنقدرها سخت نباشد ولی از خوبیهای انیمه، مانور دادن روی تمام شخصیتها و درامهای موجود در قصه است. انیمه Anohana، برای خیلیها جزو غمگینترین انیمههایی است که تماشا کردهاند. این از نقاط قوت نوشتههای ماری اوکادا است. او همیشه میتواند داستانهایش را تا جاییکه ممکن است، سوزناک و مخاطب را بهشدت با خود همراه کند.
یکی از خوبیهای انیمه آنوهانا این است که شبح منما یک شبح کلیشهای نیست، او نمیتواند از دیوارها عبور کند، میتواند به اشیا دست بزند و حتی آشپزی کند. البته این مساله که فقط جینتان قادر به دیدن منما است، یک آشفنگی در روایت ایجاد میکند. چیزی که تا انتهای انیمه درست توضیح داده نمیشود و مخاطب فقط فرصت دارد که فکر کند، به احتمال زیاد بهخاطر ارتباط آرزوی منما به جینتان است. با این که داستان انیمه آنوهانا حول دوره سنی جوانی و مصائب آن رخ نمیدهد، اما غلتک احساسی خوب و حتی گاهی شدیدی وجود دارد. همین باعث میشود که ترکیب غم، عصبانیت و دوستی، در هر قسمت احساسات شما را برانگیخته کند.
ابهام بزرگی که در انیمه وجود دارد و مخاطب زودتر از شخصیتها به آن پی میبرد، این است که چرا وقتی منما میتواند روی اشیای اطرافش اثر بگذارد، جینتان بهجای تلاش بیهوده و بسیار برای اثبات خودش همین را نشان گروه نمیدهد؟ این اتفاق در قسمت نهم و اواخر انیمه میافتد که منما در خانه جینتان مشغول به شیرینی پختن است. دلیل این اتفاق میتواند نشاندادن کنشها و روابط میان شخصیتها در قسمتهای قبلتر باشد و اگر زودتر از این اتفاق میافتاد، احتمالا این همه تنش نداشتیم و این نشان از ضعف نویسنده در جور کردن بهانه برای ایجاد تنش است.
یکی دیگر از موارد ابهام، رابطه منما و مادر جینتان است. در صحنههای بسیاری منما در اتاق بیمارستان کنار مادر جینتان است و باهم مکالمات مهمی دارند که غالبا برای کودکی در سن منما فراتر از حد است و اصلا هیچ دلیل قابل قبول یا روشنی برای حضور منما به تنهایی در آنجا ارائه نمیشود. با تمام خوبیهایی که برای انیمه آنوهانا میتوان برشمرد، این انیمه تا قسمت دهم خود داستانی مشابه با خیلی از کارهای ماری اوکادا یا انیمههایی دارد که درباره گروهی از دوستان است و بهترین قسمت انیمه، همان قسمت نهایی آن؛ جاییکه هر شخصیت با ضعفهای خود روبهرو میشود، به آنها اعتراف میکند و سعی دارد که اینبار به دور از خودخواهی آرزوی منما را برآورده کند.
شخصیتهای انیمه | نقد و بررسی انیمه آنوهانا
مهمترین اشکال انیمه آنوهانا، بحث شخصیتپردازی آن به طور کلی است و اتفاقا بهترین قسمت انیمه، شخصیتپردازی جزئی هر نقش است.
این به این معناست که هر شخصیت با جزئیات خوبی پرداخته شده، اما وقتی به طور کلی به شخصیتپردازی انیمه نگاه میکنیم، متوجه شکاف و تفاوتی میشویم که در شخصیت منما و دیگران وجود دارد. هرکدام از بچهها، نقاط قوت و ضعفی در شخصیت خود دارند که آنها را منحصربهفرد میکند ولی منما تنها کسی ست که گویا هیچ بدی ندارد و سراسر خوبی و مهربانی است. شخصیت منما، درست مثل ابرقهرمانها و شخصیت اولهای داستانهای کودکان است، درصورتیکه این انیمه بهوضوح مختص کودکان نیست و فراتر از درک یک کودک است. شاید بگویید که منما در کودکی فوت کرده و فرصت رشد و بلوغ نداشته است، اما هرچه در داستان جلوتر میرویم، بهخصوص در قسمت آخر، با این مساله روبهرو میشویم که نقاط ضعف اصلی هریک از اعضای گروه، ریشه در کودکی دارد و منما تنها کسی است که هیچ ایرادی ندارد. همین بت و فرشته بودن منما، داستان را از یک داستان بالغ و پخته جدا میکند و باعث میشود که آنقدرها جدی بهنظر نرسد، اگرچه که ماری اوکادا تمام سعی خود را کرده است که این مهم اتفاق بیافتد.
Jinta Yadomi ملقب به Jintan
جینتان در کودکی لیدر گروه ابر محافظان صلح بود. او در کودکی پرانرژی و شاد بود، اما در بزرگسالی و پس از فوت منما و مادرش، گوشهگیر و منزوی میشود. این حالتش تاجایی پیش میرود که میتوان گفت، او الآن یک هیکیکوموری است. واکنش جینتان به پرسش «آیا منما را دوست داری؟»، شروع زنجیره حوادثی بود که باعث مرگ منما شد و همین باعث شد که جینتان نسبت به دیگران زجری چندبرابر را تجربه کند. کاملترین شخصیت انیمه آنوهانا قطعا جینتان است. او خوبیهای زیادی دارد اما در کنار آنها نقاط ضعفش را زودتر و بهتر از دیگران میپذیرد و سعی میکند که رشد کند و بالغتر بشود. رشد شخصیتی او در طول انیمه به خوبی دیده میشود و ازهمینرو، یکی از دوستداشتنیترین نقشهای این انیمه است. او حتی به بقیه هم کمک میکند تا این مسیر رشد را بپیمایند.
Meiko Honma ملقب به Menma
منما بسیار مهربان، خوش خنده و باگذشت است و هیچ خصلت منفی در او نیست که حتی بتوان به آن اشاره کرد. اگرچه که داستان درباره اوست، اما در پردازش شخصیت او بسیار کوتاهی شده. شاید خیلی واقعیتر و قابل باورتر بود، اگر او بهخاطر حادثهای که برایش رخ داد، کمی از دوستانش کینه به دل میگرفت. اینکه همه او را دوست دارند و مرکز توجه است، از یک جایی به بعد ناراحتکننده هم هست. همانطور که این مسئله در بغض و کینه آنارو و سوروکو نسبت به منما بسیار موثر است. خیلی از رفتارهای او باوجود شبح بودن، دقیقا به کودکی او شباهت دارد و این نگاهش به اطراف و زندگی کودکانه او، خوبی شخصیت منما است. احتمالا این همان دلیلی است که قسمتهایی از رابطه مادر جینتان با منما را داریم. درواقع، علت بازگشت منما دلیلی است که مادر جینتان به او میدهد، وگرنه از شخصیت به بلوغ نرسیدهی منما چنین چیزی بعید به نظر میرسد.
Naruko Anjo ملقب به Anaru
آنارو به راحتی تحتتاثیر دیگران قرار میگیرد. او همیشه جینتان را مخفیانه دوست داشته و حتی اگر با او سرد برخورد کند، باز هم علاقهاش به جینتان مشهود است. شاید او تنها کسی باشد که هنوز نگران جینتان است و میتوان گفت که با همه ارتباط خوبی برقرار میکند. با این حال، از بچگی به منما حسادت میکند و خود را آنقدر خوب نمیداند. او بهخاطر سوالی که از جینتان پرسید، احساس گناه دارد و دوری جینتان از اجتماع که قسمت زیادی از آن بهخاطر منماست هم باعث شده که همیشه در یک حسرت و ناراحتی دائمی به سر ببرد.
Atsumu Matsuyuki ملقب به Yukiatsu
آتسومو کسی است که راحت احساسات خود را بروز میدهد. به وضوح از جینتان بیزار است و او را آزرده میکند. این وجهه شخصیتی آتسومو، او را منفور جلوه میدهد تا قسمتی که میبینیم او کسی است که لباسی شبیه به لباس منما میپوشد و خود را جای منما میزند. این که ترومای مرگ منما در آتسومو به این شیوه بروز پیدا کرده، باعث میشود از دردی که میکشد، آگاه شویم. مشخص شدن این راز باعث میشود که به تکتک شخصیتها حق بدهیم که با دردهای بزرگ و رازهایی که حمل میکنند، چنین رفتارهای نامتعارفی داشته باشند.
Chiriko Tsurumi ملقب به Tsuruko
چیریکو شخصیتی آرام و منطقی دارد و غالبا نقش یک ناظر و تماشاگر را ایفا میکند. چیریکو و آتسومو تنها کسانی هستند که بعد از گذر سالها، هنوز دوستی صمیمی خود را حفظ کردهاند و اکثرا همراه هم هستند. نکته جالبی که در شخصیت او وجود دارد، صادق بودن با خودش است و اینکه نظراتش را رک بیان میکند. او با اینکه به آتسومو علاقه دارد، او را لو میدهد و در قسمت یازدهم با صداقت از احساسی که دارد، صحبت میکند. او کسی است که وقتی احساسش لو میرود، ابایی از حرف زدن ندارد و حتی به راحتی درباره ضعفهای آتسومو و آنارو هم صحبت میکند.
Tetsudo Hisakawa ملقب به Poppo
پوپو تنها کسی است که بهنظر میرسد، هیچ رازی ندارد. او بسیار بانمک، دوستداشتنی و شکمو است. او همه را دوست دارد و همیشه ممنون است که او را در گروه دوستی خود پذیرفتهاند. سبک زندگی پوپو به ما میگوید که احتمالا او سالمترین روش زندگی را در بین این گروه دوستان دارد. اما شوکهکنندهترین قسمت ماجرا برای مخاطب و حتی برای چهار نفر دیگر وقتی که دارند به خطاهای خود اعتراف میکنند، اعتراف پوپو است. او تمام این سالها به دور دنیا سفر میکرده است تا از مرگ منما فرار کند. او شاهد جان دادن منما بوده و همین اثر بسیار بدی بر پوپو داشته است.
با وجود شخصیتهای منفی، هریک حداقل چیزی مثبت و برجسته دارند که باعث میشود ارزشمند و متفاوت باشند. میزان زیادی عشق و علاقه بین شخصیتها به تصویر کشیده شده است. شیوههای فردی که هر شخصیت با آن احساساتش را نشان میدهد و احساساتی که نسبت به مرگ منما دارند، متنوع، جالب و قابل مقایسه است. جنبههای ناامیدکننده هر شخصیت هرگز به اندازهای نیست که مخاطب را دفع و دور کند. در نهایت، میبینید که با اینکه خیلیوقتها برایتان آزاردهنده هستند، از هرکدام از آنها جداگانه حمایت میکنید. همانطور که توضیح داده شد، جایی که شخصیتپردازی مشکل دارد، شخصیت منما است؛ در داستانی پر از شخصیت های ناقص اما جالب، او مانند یک مقوای تمیز و برشخورده در میان اشکال کج و معوج ایستاده است، کاملا صاف و بی عیب.
طراحی و آرت انیمه | نقد و بررسی انیمه آنوهانا
علیرغم مضمون تاریک، طراحی شخصیتها پرجنب و جوش، ساده و جذاب است. آنها از رنگهای پاستلی هم برای شخصیتها و هم برای مناظر استفاده کردهاند که باعث شده است، اصلا فضای سریال غمگین یا تاریک بهچشم نیاید. نکته مثبت در طراحی چهره و اندام شخصیتها، نبود زیبایی خارقالعاده و اغراقآمیز است. گویی با داستان انسانهایی معمولی، مثل خیلی از آدمهایی که اطرافمان میبینیم روبهرو هستیم. محیطها هم نسبت به انیمههای فانتزی یا با موضوعات ماوراءالطبیعی، معمولیتر و با طنز و کاریکاتور کمتری است. حرکات و کنشهای بین شخصیتها هم تحرک نسبتا کمتری دارد و بیشتر برای بیان ساده مفهوم و انتقال احساس است. البته این چیز تازهای نیست و در انیمههای دهه ۹۰، بسیاری از این موارد وجود دارد. مقصود مقایسه با انیمههای امروزی است که بیشتر شاهد چنین اغراقهایی هستیم.
تمام اینها باعث شده است که یک تغییر مسیر واضح به سمت واقعگرایی در انیمه رخ بدهد.
در نهایت، انیمه آنوهانا برای یک سریال کوتاه، داستانی دوستداشتنی و موضوع جالبی دارد. اگر یک پله پایینتر از نقد و در حکم معرفی به این اثر نگاه کنیم، لیاقت دیده شدن را دارد. انیمه آنوهانا، گلی که آن روز دیدیم، حتما قلبتان را ذوب خواهد کرد و در صحنههای بسیاری باعث بغض کردنتان خواهد بود. پایان انیمه آن ضربه نهایی است، که باعث میشود خاطره خوبی از این انیمه در ذهنتان ثبت بشود.
اگر این انیمه موردعلاقهتان بوده است، میتوانید آثار مشترک کارگردان اثر، Tatsuyuki Nagai و به نویسندگی ماری اوکادا را تماشا کنید: آثاری همچون انیمه Her Blue Sky و انیمه The Anthem of the Heart که مضامین مشابهی با این سریال دارند.
نقد و بررسی
انیمه Anohana سریالی درباره دوستی، عشق و همدلی است که به راحتی احساساتتان را درگیر میکند و اگرچه که ایده اصلی آن فانتزی است، اما روایتی واقعگرایانه دارد. ضعفهایی در شخصیتپردازی نقش اصلی (منما) وجود دارند و ایراداتی هم به بعضی از اتفاقات خارج از منطق داستان وارد است که باعث شدهاند این انیمهی زیبا آنقدرها خوش ندرخشد.
۱۰ قهرمان کودک محبوب دنیای انیمه
پاساژ علاءالدین مرکز خرید گوشی یا مرکز کلاهبرداری از مشتریان!
شرکت رایان پژوه پاسارگاد rpp.me کلاه بردار بزرگ دارای نماد اعتماد
فروشگاه کلاه برداری به نام ( آتاری ایران )