نقد و بررسی فیلم “من به پایان دادن به اوضاع فکر میکنم”
اگر شما هم از دوستداران سینما باشید حتما نام Charlie Kaufman به گوشتان آشناست، حتی اگر مخاطب جدی سینما هم نباشید حتما نام یکی از فیلمهای “جان مالکوویچ بودن Being John Malkovich، اقتباس Adaptation و درخشش ابدی یک ذهن پاک Eternal Sunshine of the Spotless Mind” به نویسندگی او به گوشتان رسیده است. هنرمندی که اگر نبود، سینمای ما پیچیدگی و رازآلودگی کمتری داشت. امروز میخواهیم به نقد و بررسی فیلم آخرین اثر آقای کافمن، I’m Thinking of Ending Things بپردازیم.
داستان فیلم درباره لوسی (Jessie Buckley) و جیک (Jesse Plemons) زوج جوانی است که برای اولین بار به دیدن پدر و مادر جیک، در یک مزرعه میروند. شروع فیلم با مونولوگی از لوسی شروع میشود که به پایان دادن به اوضاع فکر میکند. از همین دیالوگ آغازین شک و تردید ناخودآگاه شخصیت برای ما رو میشود. کارهایی که لوسی انجام میدهد انگار به میل خود او نیست اما دلیلی هم برای انجام ندادنشان ندارد. از رابطه با جیک گرفته تا دیدن والدین پسری که تنها شش هفته از آشناییشان میگذرد.
در آخرین فیلم کافمن خبری از فیلمنامههای درخشان خود او نیست. او اقتباسی از یک رمان کانادایی با همین نام و نوشته یان رید (Iain Reid) که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد، انجام داده است اما این اقتباس هم نشان داد کافمن در مقام کارگردان باز هم به مولف بودن خود ادامه میدهد. او از رمان ۲۲۴ صفحهای یان رید، تریلر و درام و فلسفه را برمیدارد و با ایدههای سوررئال و منحصر به فرد خود مخلوط میکند که نتیجه یکی از بهترین و البته شخصیترین فیلمهای او میشود.
دختر جوان (که در رمان رید نامی ندارد ولی در این فیلم به اسامی زیادی صدا زده میشود) راهنمای ما در کل فیلم است. صدای قدرتمند او در نریشنها ما را به درون ذهن و روایت اصلی داستان هدایت میکند.
اما در اصل ماجرا او کیست؟ او را به نام های زیادی مثل لوسی، لوئیزا، لوسیا، ایوان و در فیلم میشناسیم. او هیچچیز و همهچیز است.
کسی که دختر رویاهای جیک است. او از همان مدل دخترهایی است که میخواهید به پدر و مادرتان معرفی کنید. اون لحظهای نقاش است، شاعر است، با تعریفی دیگر فیزیک کوانتوم میخواند و مقالهای در باب ژنتیک و ویروسها منتشر میکند. او در طول فیلم در حال تغییر است، از نامش گرفته تا لباس تنش و عکس کودکیاش دچار دگرگونی میشود. او در تمامی زمینهها ذکاوت و هوش بالایی دارد اما همان کسی است که به تمام کردن اوضاع فکر میکند.
بررسی فیلم : بخشی از سکانسهای تاثیرگذار
در ابتدای فیلم لوسی و جیک در ماشین نشستهاند و دیالوگ هایی به بی پایانی جاده برفی رد و بدل میکنند و در این حین متوجه ارتباط ذهنی نزدیک این دو به هم میشویم.در ماشین صحبتهایی از شعر و تئاتر موزیکال میشود و جیک با علاقه دیوانهواری نام تمام نمایشهای موزیکال را پشت سر هم ردیف میکند. بعد وارد مزرعه پدری جیک میشویم که قضایا به سمت عجیبتر و سورئالتر شدن پیش میرود. مادر جیک، با بازی Toni Collette که او را از فیلم The Sixth Sense و سریال Unbelievable به خاطر داریم، نقش زنی مالیخولیایی با خندههایی طولانی و عصبی به اتفاقات عادی را دارد که به خوبی از پس آن برآمده است. David Thewlis در نقش پدر جیک هم بازیگری است که با کافمن در انیمیشن Anomalisa سابقه همکاری دارد. او هم شخصیتی عجیب و گیج دارد که انگار در فضای دیگری سیر میکند و پدر و مادر تلاش عجیبی برای شرمزده کردن فرزندشان جلوی دوست دخترش میکنند.
لوسی در خانه پدر و مادر جیک تمام تلاشش را برای آرام کردن اوضاع انجام میدهد اما اتفاقات هربار عجیبتر از قبل میشود. سورئال شدن ماجرا وقتی به مخاطب کاملا ثابت میشود که سر میز شام پدر و مادر جیک از میانسال به جوان و در طول شب در پیری و در حال مرگ به تصویر کشیده میشوند. آنها شروع به تغییر در سنین مختلف میکنند، طبقه بالا زمان آینده و پیری و طبقه اول زمان حال و جوانی را نشان میدهد. ورود به طبقات مختلف خانه را میتوان، تشبیه فرویدی از ضمایر خودآگاه و نیمهخودآگاه و ناخودآگاه جیک دانست به خصوص که در اوایل فیلم جیک گفته است که ورود به زیرزمین نماد و نشانه ای از ورود به ناخودآگاه (محل سَرخوردگیها) است. در حین افتادن اتفاقات اما دوربین روایتگر کافمن زندگی پیرمرد سرایدار دبیرستان را به صورت گذرا به ما نشان میدهد.
خطر اسپویل: این قسمت ایده فیلم I’m Thinking of Ending Things را لو میدهد.
اگر برای بار دوم فیلم را ببینید متوجه میشوید داستان پیرمرد، روایت اصلی فیلم است. داستان درباره خیال پردازی پیرمردیست که به پایان دادن به اوضاع فکر میکند و لوسی دختریست که نماد جیکی است که میتوانست طور دیگری زندگی کند. با دختری که حدس میزد اسمش لوسی یا لوئیزا باشد وارد رابطه شود، به پدر و مادرش معرفیش کند و مورد تایید همگان قرار بگیرد اما اینطور نمیشود و لوسی صرفا یک تصویر خیالی در رویاپردازی پیرمرد است. یکی از تفاوتهای فیلم کافمن با رمان رید در مبهم گذاشتن تصویر لوسی است. ما در رمان سریعا متوجه این قضیه میشویم اما در فیلم تا جایی که جیک به مدرسه میرود و لوسی پیرمرد را ملاقات میکند ما کاملا متوجه یکی بودن پیرمرد و جیک نمیشویم.
کافمن در این فیلم سعی کرده است از تمام پارامتر های موجود برای انتقال حس ترس و اضطراب و تنهایی استفاده کند.
انتخاب مکانهایی مانند جاده طولانی و برفی، طویلهای با حیوانات یخ زده و خوکهای کرم خورده، خانهای با زیرزمین مهر و موم شده برای انتقال حس اضطراب کافی است.
حتی کادر دوربین هم با فیلمهای معمولی متفاوت است. او از کادر مربعی در کل فیلم استفاده کرده که برای حس خفگی و اصرار به ثابت بودن اوضاع و شرایط تاکید میکند.
مارک کرمُد، یکی از منتقدان فیلم میگوید: «بهترین آثار، چیزی که به آنها میدهید را دوباره به خود شما برمیگردانند» تجربه دیدن فیلمهای کافمن هم چیزی شبیه این است. پیوند این نوع فیلم با هنر انتزاعی در همینجا روشن میشود. شما با دیدن نقاشی “قرمز” روتکو احساسی را تجربه میکنید که برای هر فرد در جهان حسی متفاوت و منحصربفرد است. دریافت از این فیلم هم کاملا اتفاقی شخصی و درونی است و با کمی دقت هرکس جهان خودش و ناخودآگاهش را در این فیلم پیدا میکند. البته که با یک بار دیدن I’m thinking of Ending Things چیز زیادی دستگیرمان نخواهد شد. چارلی کافمن به بازیهای عجیب و غریب با زمان معروف است و از تماشاگر میخواهد که با چندباره نگاه کردن فیلمهایش تمام رازآلودگیش را کشف کند که برگ برنده او در اکثر فیلمهاست.
احتمالا خیلیها بعد از دیدن فیلم بگویند چه کارگردان پرتوقعی که فیلمش را از پر این جزئیات کرده است، با این همه ارجاع به کتابها، فیلمها و آثار هنری مختلف، این همه نقل قول و کنایه و شوخی با گذشتگان، آن را هم در سرویس نتفلیکسی، نه روی پرده عظیم سینما، ارائه داده و از مخاطبین جلوی مانیتور یا تلویزیون خانگی انتظار دارد دو ساعت و ربع بشینند و به همهی اینها دقت کنند. شاید دلیل این همه نقد منفی تماشاگران همین سیل عظیم مخاطبان Netflix است که آشنایی با جهان سازنده I’m thinking of Ending Things ندارد و سیل یک ستاره را در سایتهای مردمی به سمت فیلم روانه کرد. اما اگر امتیاز منتقدین فیلم را نگاه کنیم با رتبههای بالا و نظراتی سراسر تحسین و شگفتی مواجه میشویم که تکلیفمان را برای دیدن این فیلم و نوع آن مشخص میکند.
پیتر برناردشاو در نقد و بررسی این فیلم میگوید: «شاید بالغ بر یک ساعت از خود بپرسید پس کی این فیلم شروع میشود اما وقتی به خودتان میآیید، میبینید که روی لبه صندلی خود نشستهاید.» این بهترین تصویر از حال و هوای دیدن فیلمهای این کارگردان است. جهان کافمن با وجود تنهایی و ناراحتی و تمام تنشها و درامهای روانشناختی سنگین، جذابیت لازم برای میخکوب کردن مخاطب را دارد. او خوب میداند سینما یعنی شیوه روایت، یعنی به زحمت انداختن ذهن تماشاگر، یعنی قاببندی، رنگ، نور، حرکت دوربین، اندازه نما، پسزمینه، پرسپکتیو، لباس، صدا، موسیقی و نقطهی برش.
در پایان برای دیدن این فیلم شما باید علاقمند باشید به دنیای سینما، شخص آقای کافمن و کشف و تفکر در داستان فیلم. دیدن این فیلم شما را درگیر جهانی میکند که در ذهن هرکدام از ما نمونهای از آن هست، اما به تصویر کشیدن و توصیفش قطعا کار پیچیدهای ست. ما ساعتها مقابل روانشناس صحبت میکنیم یا کتابهایی را میخوانیم تا به درستی تعریفی برای بررسی کاراکتر خودمان یا داستان پیدا کنیم، کافمن در این فیلم تلاش کرد در طی ۱۳۴ دقیقه تمامی خواستهها، حسرتها و درگیریهای ذهنی پیرمردی را برایمان به تصویر بکشد که عملا احساس نامرئی بودن و بیچارگی بر وجودش غلبه کرده است. شناختی که مرد از خودش داشت، تصویرهایی که برای تسکین و تعریف و جنگ از خودش ساخته است. قطعا ما با اثری پیچیده روبهرو هستیم، اما باید اعتراف کنم که ذره ذره کشف کردن داستان فیلم، معماهای روایت و اتفاقات درحال وقوع برای من بیش از حد لذتبخش بود. خصوصا این روزها که از سینمای بیش از حد ساده شده در دنیا فراری نیست باید قدردان آقای کافمن برای ساختن چنین فیلم معرکهای بود. پیشنهاد شخصی من دیدن این فیلم است، اما حداقل سه بار!
منبع: با نگاهی به مقاله slashfilm
۱۰ قهرمان کودک محبوب دنیای انیمه
پاساژ علاءالدین مرکز خرید گوشی یا مرکز کلاهبرداری از مشتریان!
شرکت رایان پژوه پاسارگاد rpp.me کلاه بردار بزرگ دارای نماد اعتماد
فروشگاه کلاه برداری به نام ( آتاری ایران )