نقد فصل اول سریال Physical
سریال Physical محصول سال ۲۰۲۱ است که به تازگی توسط Apple TV+ پخش شده است. این سریال داستان زنی خانهدار را روایت میکند که از درون به احساس پوچی رسیده و به دنبال راهی برای رهایی از آن است که با ایروبیک آشنا میشود و این آغاز مسیر جدیدی در زندگی اوست.
در واقع داستان در سال ۱۹۸۱ میلادی روایت میشود و ما در نگاه اول شاهد شخصیت زنی بنام شیلا هستیم که در ارتباط با همسر و اطرافیان خود فردی دوستداشتنی است، اما شاهد بخش تاریک شخصیت او یعنی ضعفهای درونی که با آنها دست وپنجه نرم میکند و همچنین شنونده افکار منفی او نیز خواهیم بود. درواقع احساسات درونی او نسبت به دیگران و رفتارش با آنها کاملا در تضاد است و ما بعنوان مخاطب شاهد این موضوع هستیم. در ادامه با بررسی فصل اول سریال Physical همراه با دیجی اطلس باشید.
خشم و تاریکی
بررسی سریال Physical از نگاه روانشناختی
اولین نکتهای که میتواند توجه مارا نسبت به شخصیت اصلی جلب کند؛ این است که او از درون عصبانیت شدیدی را نسبت به عوامل مختلف بیرونی تحمل میکند که هیچوقت آن را بروز نمیدهد و تنها نمود بیرونی آن بهصورت پرخوری و بالا آوردن است که به دور از چشم دیگران اتفاق میافتد؛ درواقع خسارت جسمی و فیزیکی به او وارد میکند. بطورکلی شخصیتی که ما با آن مواجه هستیم دچار یک بنبست درونی است که ریشهی آن در نبود عزتنفس یا خود کمبینی است. و عدم وجود احساس ارزشمندی درونی و ذاتی باعث شده فرد دچار خشم کاذب نسبت به اطرافیان خود باشد چهبسا که این خشم نسبت به افرادی باشد که آنها را دوست دارد مانند همسرش. در طول این سریال ما در بخشهای زیادی شاهد گفتوگوی ذهنی این فرد با خودش و دیگران هستیم و باتوجه به این افکار میتوانیم نیازهای او را نیز شناسایی کنیم؛ که مهمترین و اصلیترین نیازی که در او دیده میشود نیاز به احساس قدرت و کنترل است، درواقع وجود قدرت درونی میتواند منجر به کنترل افکار منفی او نسبت به خودش شود، چیزی که در آن بسیار ناتوان است. از سایر پیامدهای عدم وجود احساس قدرت و ارزشمندی همانطور که در سکانسهای متعددی از سریال دیدیم میتوانیم به نداشتن جسارت برای بیان و ابراز خواستهها و ناراحتیها نیز اشاره کنیم. که این موجب ایجاد دورویی و دروغگویی در فرد میشود. همچنین از پیامدهای دیگر میتوان به عدم قاطعیت و جدیت در تصمیمگیری نیز اشاره کرد.
بطور کلی راهحلهای متعددی برای ایجاد احساس ارزشمندی وجود دارد و هرکدام میتواند فرد را به شناخت درونی و افزایش عزتنفس برساند اما راهکاری که در سریال برای شیلا مطرح میشود هدف داشتن است، یا بهتر است بگوییم پیدا کردن رسالت خود در زندگی. در واقع در این داستان فرد بطور کاملا اتفاقی مسیری را پیشروی خود میبیند که میتواند در تمام مدت زمانی که به آن مشغول است احساس ارزشمندی را لمس کند. و اینجاست که فرد عزتنفس خود را مییابد و ذهن او به نشخوار فکری و تحقیر دیگران پایان میدهد و بدون ترس از نگاه و افکار دیگران خود را صادقانه در رویارویی با اطرافیان بروز میدهد. و همچنین نگاهش نسبت به اطرافیان نیز مثبت خواهد بود و دیگر آنان را در ذهن خود تخریب نمیکند.
تقریبا در اواخر سریال متوجه میشویم که شخصیت شیلا به دلایلی با والدین خود قطع ارتباط کرده و این میتواند یک عامل بسیار تاثیرگذار در میزان خشم درونی او باشد، و چیزی که منجر به قطع این رابطه شد این است که شیلا مورد آزار یکی از همکاران پدرش که به خانهشان آمده بود قرار گرفتهبود بهطوریکه این اتفاق به تنهایی آسیبهایی بسیار جدی برای او بهمراه آورد؛ اما هنگامی جدیتر شد که او متوجه میشود والدینش این موضوع را باور نمیکنند. و این نقطه را میتوانیم نقطه آغاز احساسات منفی او بدانیم، جایی که او متوجه میشود خانوادهاش باورش ندارند و از او حمایت نمیکنند.
در مورد شخصیت دنی در سریال Physical میتوانیم این نکته را بگوییم که او بهشدت نیازمند تایید توسط شیلا است. این موضوع زمانی برای مخاطب آشکار میشود که دنی از کار تدریس اخراج شده و تصمیم میگیرد در انتخابات کاندید شود تا بتواند خود را به شکل دیگری ابراز کند. در واقع اگر بخواهیم کمی به عقب برگردیم میتوانیم کار تدریس و نامزد شدن در انتخابات را دو مسیری بدانیم که دنی خود را در آن ارزشمند میداند و برای او معنابخش است. حتی اغلب او بهقدری درگیر مسائل کاریاش است که توجه او نسبت به خانوادهاش بویژه فرزندش به حداقل میرسد. و گاهی آنقدر غرق در پیش بردن مسائل مربوط به انتخابات میشود که شیلا برای او نقش ابزاری را دارد که گاهی او را تایید میکند و گاهی نیز به او ایدههای جدید و نو ارائه میدهد.
ارزش و روشنایی
کمکم سریال به قسمتهایی میرسد که شخصیت اصلی داستان احساس ارزشمند بودن و توانمند بودن را تجربه میکند و این برای مخاطب خوشایند است و ما دیگر کمتر شاهد افکار مزاحم و پرخوریهای ناشی از خشم هستیم. حتی شیلا به کسب درآمد روی میآورد و این نیز محرک قویتری برای افزایش عزت نفس او است. اما در این میان نباید حضور بانی و تایلر را فراموش کنیم چرا که ایندو نقش تاثیرگذاری در پیشرفت ایدههای شیلا داشتند.
اما هنگامی که دنی متوجه پنهانکاریهای شیلا میشود شیلا به این باور میرسد که ارزش کارش به آن اندازهای که فکرش را میکرده نبود و تصمیم میگیرد دست از کار بکشد. اینجا مجددا به نقطه شروع روایت برمیگردیم؛ جایی که شخصیت دیگران را ارزشمندتر از خود میداند و کارهای آنان را مهمتر میشمارد. درواقع اینکه شیلا دست از کارش میکشد به ما نشان میدهد که هنوز رگههایی از خود کمبینی در او وجود دارد ولی نه به شدت گذشته، بهطوری که یک تلنگر میتواند او را به مسیر برگرداند.
ابعاد جامعهشناختی
دومین مسئلهای که شاهد روایت آن هستیم موضوع انتخابات است، با اینکه مسئله اصلی فیلم نیست اما کماهمیت هم نیست. هرچند که شیلا در این مسئله نیز تاثیرگذاری فراوانی دارد. من فکر میکنم این بخش به جزئیاتی میپردازد که حقایقی را روشن میسازد که شاید کمتر به چشم ما بیاید اما حقایقی نهفته است که کمابیش در جوامع با آن روبرو هستیم.
در بخشهایی از سریال Physical شاهد آمادهسازی فیلمهای تبلیغاتی انتخاباتی هستیم که تقریبا با ساخت یک فیلمسینمایی چندان تفاوتی ندارد؛ نه تنها از بعد ابزار فیلمبرداری بلکه محتوای آن نیز چندان با واقعیت زندگی دنی شباهتی ندارد و این نشاندهنده این قانون نانوشته اما مهم است که برای برنده بودن در فضاهای سیاسی باید تا میتوانیم خود را سانسور کنیم و یک خود غیرواقعی را به مردم نشان دهیم. و در این سریال ساختن یک ویدیو تبلیغاتی نمودی از آن است.
من فکر میکنم در اینجا شخصیت دنی میتواند نماینده خوبی برای انسانهای دغدغهمند اما ضعیف باشد، او شخصیتی است که به حوزه تحصیلات خود علاقهمند است و بدنبال ایجاد تغییر است اما نیرویی که شاید بتوانیم آنرا ضعف وی بنامیم او را به مسیر تدریس هدایت کردهاست و زمانی که اخراج میشود به ناچار و با حمایتهای شیلا تصمیم به شرکت در انتخابات میگیرد تا به قول شیلا: اینبار بجای تدریس تاریخ، خودش آنرا رقم بزند.
بحران زنانگی
بعد دیگری که در سریال Physical بهخوبی به آن پرداختهشده است مربوط به زنها است و در خط روایت داستان حضورشان پررنگتر است. درواقع من فکر میکنم فیلمساز میخواهد ما را بیشتر به احساسات درونی زنها نزدیک کند تا مردها.
نکته قابل تامل در این سریال درباره زنها این است که موضوع بیشتر حول محور بحران میانسالی آنها میچرخد؛ بدین معنا که برخی از آنها به احساس پوچی و بیهدفی میرسند، برخی دیگر نسبت به ظاهر خود بسیار حساس میشوند و بعضی دیگر در ارتباط با همسر خود دچار مسئله میشوند. در اینجا تقریبا همهی این موارد را در شخصیت اصلی و سایر زنهای حاضر مشاهده میکنیم و میبینیم که چگونه با آن روبرو میشوند. در این سریال ما شاهد زندگی مشترک چند زن و همسرانشان هستیم که تقریبا هیچکدام رابطهی شفافی با همسرهای خود ندارند. این مسئله نشاندهندهی یک رابطهی غیراستاندارد است که نیازمند بهبود و بازسازی است.
روابط میان زنها نیز در سریال Physical چندان صمیمی نمایش داده نمیشود و اغلب تصنعی و بدون رغبت است. تقریبا همه آنها در مقابل یکدیگر نقش بازی میکنند و حرفهایی را به زبان میآورند که با حقیقت درونی زندگیشان کاملا در تضاد است، انگار که عادت کردهاند خودشان را سانسور کنند. بطور کلی از بعد روانشناختی میتوانیم بگوییم که این سریال زنانی با عزتنفس پایین را ترسیم میکند که از استقلال کمی در زندگی برخوردارند. اما ما در اینجا با شخصیتی مواجهیم که از حباب خود بیرون میآید و مسیر جدیدی را پیش میگیرد، هرچند که گاهی دچار تزلزل و شک میشود اما ارزش مسیر او به این است که او اقدام خود را برای ایجاد تغییر انجام میدهد و این نکته مهمی است. اما بطورکلی راهحلی که فکر میکنم در زندگی مشترک به این زوجها کمک میکند نکتهای کاملا بدیهی بنام گفتمان است؛ چیزی که میتواند اغلب سوتفاهمها را میان آنها از بین ببرد.
درک ظریف مفاهیم
منطقه امن
نکته دیگری که توجه من را به خود جلب کرد نقش تاثیرگذار لوکیشنی بنام زیرزمین بود؛ شیلا تمرینات مربوط به ایروبیک را برای اینکه همسرش متوجه نشود در زیرزمین خانهاش بطور مخفیانه انجام میداد. اگر کمی برگردیم به عقب، اینکه شیلا به ایروبیک روی آورد نشان از این بود که او تصمیم به خارج شدن از منطقه امن خود گرفت تا روی جدیدی از زندگی و امنیت روانی را برای خود رقم بزند. زیرزمین خانه را میتوانیم نمادی بر منطقه امن جدیدی بدانیم که شیلا برای خود ایجاد میکند؛ جایی که او میتواند خود واقعیاش را به نمایش بگذارد و از اینکه دیگران او را قضاوت کنند نترسد.
رابطهی سیاه و سفید
من فکر میکنم نورپردازی خانهی شیلا و دنی در سریال Physical میتواند دارای لایههایی باشد که مارا به روایت داستان نزدیکتر میکند و همچنین روابط را برای ما شفافتر میسازد.
با کمی دقت میبینیم که تقریبا در تمام سکانسهای مربوط به خانه، شاهد نورهای زرد در نقاط مختلف هستیم.
و اما این روشنایی زرد رنگ یکدست نیست، شدت آن کم و زیاد و حتی در بعضی محدودهها برای بیننده کاملا تاریک است.
با توجه به موارد بالا، موردی که سعی بر اشاره آن دارم این است که:
اینگونه نورپردازی میتواند نشانی از پنهان کاری باشد که باعث کاهش شفافیت و صمیمیت رابطه شیلا و همسرش میشود. چراکه در کنار روشنایی عشق خانوادگی و حضور فرزندشان مایا، ما شاهد تیرگی دروغها و مخفیکاریهای شیلا و همچنین خیانت دنی در قسمت آخر نیز هستیم. در واقع علاوهبر آگاهی از ابعاد تاریک داستان، تاثیر نورپردازی بهقدری بوده است که من به عنوان یک بیننده نتوانم با صحنههای احساسی میان این زوج ارتباط برقرار کنم.
شخصیت بدون سانسور
من فکر میکنم نمایش زنان با نقصهای ظاهری و باطنیشان برای اینکه شخصیتها را به بیننده نزدیکتر کند انتخاب خوبی بوده است. درواقع شروع شدن فیلم با تصویر نزدیک از صورت شیلا درحالی که چروک و جوشهای روی پوستش کاملا مشخص است و خودش نیز به وجود آنها اشاره میکند میتواند مهر تاییدی بر این انتخاب فیلمساز باشد و همچنین از دیالوگها متوجه میشویم قرار است با یک شخصیت کاملا حقیقی همراه شویم و من فکر میکنم این مسئله میتواند مخاطب را به شخصیت نزدیکتر کند. حتی در شخصیت گرتا نیز ما با انتخابهای واقعگرایانهتری مواجه هستیم. گرتا یکی از دوستان شیلا؛ زنی چاق است که نسبت به ظاهر خود بسیار ناراحت و کم اعتماد بهنفس است.
در این سریال علاوه بر ظاهر واقعی شخصیتها، ما شاهد احساسات منفی آنها نسبت به خودشان و هیکلشان نیز هستیم و کاملا متوجه میشویم که آنها نیز مانند بسیاری از زنان خود را با دیگران مقایسه میکنند و گاهی ارزش خود را فراموش میکنند.
در ادامه به چند نکته دیگر اشاره میکنیم؛
میدانیم که دنی و شیلا یک دختر بنام مایا دارند، اما نکتهای که وجود دارد این است که در طول روایت داستان زندگی این زوج، ما کمتر شاهد این هستیم که ایندو توجهی فراتر از نیازهای روزمره نثار فرزند خود کنند و هردو به شدت درگیر مسائل خود هستند. من فکر میکنم این بیتوجهی میتواند ناشی از ناپختگی والدین باشد؛ بدین معنا که آنها هنوز مسائل ابتدایی همچون هدفشان در زندگی را حل نکردهاند در نتیجه ناخودآگاه درگیر این مسائل میشوند و از فرزند خود غافل خواهند بود. درواقع نکتهای که سعی دارم بگویم این است که میتوانیم اولین لازمه تربیت یک فرزند را خودشناسی والدین بدانیم؛ بدین معنا که ابتدا آنها باید به سوالات اساسی خود در زندگی پاسخ بدهند. برای مثال در قسمت پایانی فصل اول هنگامی که دنی بههمراه دانشجوی سابقش به شیلا خیانت میکند مایا در خانه حضور داشته و شاهد این اتفاق است. این مسئله ما را متوجه میکند که والدین او بیش از آنچه که فکرش را میکنیم غرق در مسائل خود هستند.
در پایان میتوان گفت سریال Physical یک سریال معمولی با کاراکترهای معمولی است که روایتی واقعبینانه دارد و من فکر میکنم این یک ویژگی مثبت برای آن است. ما در ۹ قسمت از فصل اول این سریال شاهد زندگی بدون سانسور مردمی عادی با سطح اجتماعی متفاوت هستیم که بیشتر خط داستان در محوریت زنها قرار دارد.
The Review
سریال Physical
سریال Physical یک سریال معمولی با کاراکترهای معمولی است که روایتی واقعبینانه دارد و من فکر میکنم این یک ویژگی مثبت برای آن است. ما در ۹ قسمت از فصل اول این سریال شاهد زندگی بدون سانسور مردمی عادی با سطح اجتماعی متفاوت هستیم که بیشتر خط داستان در محوریت زنها قرار دارد.
۱۰ قهرمان کودک محبوب دنیای انیمه
پاساژ علاءالدین مرکز خرید گوشی یا مرکز کلاهبرداری از مشتریان!
شرکت رایان پژوه پاسارگاد rpp.me کلاه بردار بزرگ دارای نماد اعتماد
فروشگاه کلاه برداری به نام ( آتاری ایران )